خاطرات دختر عاشق...

میگه عاشق دستاتم ، عاشق کشیدگی ناخنا و انگشتای ظریفتم ...
میگم منم عاشق دستای مردونتم .... وقتی چند ساعت از با هم بودنمون میگذره ، بازم دستام رو با ولع بو میکنم تا شاید هنوزم بوی تو رو بدن .... عجیب میچسبه به پوستم بوی بند بند انگشتات ....
گوشه ای از مکالمات منو عمو علی بود !
.....
دوستان جارو دو امروز زنگ زد و گفت یه روز توی این هفته ناهار بیا پیشم !!!!
گفتم ای شیطون میخوای ته آمارمم در بیاری ؟
میگه از ۵ شنبه تا حالا توی فکرتم ، زود بیا برام تعریف کن ....
خلاصه که ناهار افتادیم خونه جارو ... احتمالن میخواد از صحت حرفام مطمئن بشه بعدش خبرگذاری کنه .
امشب دل رو به دریا زدم و راجع بهش با حمید حرف زدم . گفتم که جارو اونشب ازم پرسیده که تو و حمید طلاق گرفتید ؟ منم گفتم در شرفش هستیم !
حمید گفت : اون چیزی بفهمه به کسی نمیگه ...
گفتم برای ناهار دعوتم کرده و احتمالن میخواد حرف بکشه ، بهش بگم و هم خودم و خودتو خودشو راحت کنم ؟
گفت بگو !!!!!! دیگه منم خسته شدم . بزار بفهمنن ... ازشون نمیترسیم که ، به کسی چه ربطی داره ؟ ما هم اینطوری شده زندگیمون و به خودمون مربوطه ....
خلاصه که از بابت حمید خیالم راحت شد ....
*****
الان اتفاق افتاد نوشت :
به شدت با علی دعوام شد !
دوباره از فردا جوابشو نمیدم
ای خدا چرا من اینقدر زود خودمو چشم میزنم ؟
داشتم از عاشقانه های دیروزم مینوشتم که تلفن زد و دعوامون شد ....
میگه : دوباره برگرد توی قلبم ، چرا دیونه شدی ؟ چرا خودتو از من دور میکنی ؟ منکه جونم برات در میاد .. درکم کن گرفتارم ......
نمیتونم درکش کنم ، واقعا به قول خودش : خیلی خودخواهم ...
چی کار کنم ؟ دلم میخواد یه لحظه هم ازش دور نباشم ، دوری ازش منو دیوونه کرده ....
نحسیه شماره این پست منو گرفت ! وقتی داشتم شماره رو میزاشتم ، با خودم گفتم : ای وای سیزده که میگن نحسه !
ای خداااااااااااااااااااا این دیگه چه بلائی بود نازل شد ؟
*****
- آمار مطالب
- کل مطالب : 2592
- تعدادنظرات : 1482
- آمار کاربران
- تعداد کاربران :3218
- آمار بازديد
- بازديد امروز : 2,406
- بازديد ديروز : 547
- بازديد کل :12,388,055