
دریای عشق و عاشقی
تاريخ : دوشنبه 16 آذر 1394 نويسنده : امیر نظرات بازديد: 977

عکس نوشته های عاشقانه زمستانی 2016

زندگی زیباست…!
759501.jpg)
دو کلام حرف حساب باهات دارم :
” دوست دارم ”
.
.
آرزویم این است که بهاری بشود روز و شبت
که ببارد به تمام رخ تو بارش شادی و شعف
و من از دور ببینم که پر از لبخند است :
چشم و دنیا و دلت !
.
.
تمام دنیا را گشته ام
کنار تو اما ، دنیای دیگریست !
راوک احمدى
.
.
دنیا خیال تو نیست اما بیرون از خیال تو هم دیگر دنیا برای من نیست !
.
.
سر و ته این حرفها را که بزنم
باز هم تویی که در سرم ته حرفها را میزنی !
.
.
بی کلام اینجا باش
بودنت با دل من ، بی صدا هم زیباست !
.
.
بعضی ترانهها را میتوان بارها و بارها گوش داد
بعضی انسانها را میتوان بارها و بارها دوست داشت !
.
.
سه آرزوی قشنگ عاشقانه :
بی من نباشی
بی تو نباشم
بی هم نباشیم !
.
.
اولینها مهم نیستن ، این موندنیها هستن که مهم اند و تو ماندنی ترینی !
.
.
چقدر به آغوشت وسوسه بدهکارم !
فرستنده : سهیل
.
.
یا تو را باید دوست داشت
یا باید تو را دوست داشت
شرط سومیندارد احوالات من …
.
.
میگویند زندگیت را پایِ یک “نفر” نگذار
کاش میدانستند که تو یک نفر نیستی ، تو یک “دنیایی” …
.
.
قفس یعنی دهان من
وقتی زبانم روی اسم تو قفل میشود !
.
.
جای مرا خالی کن ، کنار مهربانیت !
.
.
باور کن “عین” و “شین” و “قاف” جدا از هم که باشند هیچ خاصیتی ندارند !
اما در کنار هم معجزه میآفرینند ، درست مثل من و تو …
.
.
تو که میخندی ، اشتهای لبانم به بوسه باز میشود !
.
.
گهگاهی اتفاقی به تو فکر میکنم
آنقدر اتفاقی که با هر اتفاقی به تو فکر میکنم !
.
.
من با همه فرق دارم
چون من تــــــــو را دارم …
.
.
ببین چقدر در هم حل شده ایم ؟
تو قهوه میخوری ، من خوابم نمیبرد !!!
.
.
حمل سلاح سرد عمل مجرمانه شناخته شده
به خاطر خودت هم که شده آن نگاهها را غلاف کن !
.
.
تو همانی که دلم لک زده لبخندش را
او که هرگز نتوان یافت همانندش را
قلب من موقع اهدا به تو ایراد نداشت
مشکل از توست اگر پس زده پیوندش را !
.
.
معنای زنده بودن من ، با تو بودن است !
“فریدون مشیری”
.
.
اعتیاد از هر نوعی که باشد آخزش پشیمانیست
اما چرا دروغ ؟!!
هنوز هم معتاد تو هستم …
.
.
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺯﯾﺒﺎﺳﺖ ، ﺩﺭﺳﺖ اﺯ ﻫﻤﺎﻥ ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ “ﺗﻮ” ﺗﻤﺎﻡ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﻡ ﺷﺪﯼ !
.
.
دلم “قُرص” است وقتی مُسَکِنم تویی !
.
.
بگذار بگیرند و ببندند و بخندند
دیوانه ی تو بیم ز آزار ندارد !
.
.
نه سرما اثر کردنی ست نه باران خیس کردنی
اگر تو با من قدم بزنی !
.
.
نه طبق مُد دوستت دارم نه به حکم سنت !
همه چیز بنا بر فطرت است
“خوبها” دوست داشتنی اند …
.
.
یک دم رخ زیبای تو از دیده گذر کرد
آنی آتش عشق تو در دل فوران کرد
دل گفت غنیمت شمرید این دم و لحظه
چشم ، چشمک زد و عکست قاب دل کرد !
.
.
وقتی کنارمی، جایی برای هیچ شتابی نیست
مقصد همین حضور من و توست !
.
.
دلم شادی میخواهد
وسعتش زیاد نیست ، به اندازه کف دستانت
دستانم را بگیر …
.
.
از تمام زندگی خدا را خواستم
و از خدا تو را و دیگر هیچ !
.
.
تقدیر من فقط با تک تک بوسههای تو بر روی پیشانی ام نوشته شده و تو باید باشی تا با لبهایت آن را برای من رقم بزنی !
.
.
ﺑﻌﻀﯿﺎﻡ ﺍﻧﻘﺪ ﺧﻮﺑﻦ که ﺑﺎﯾﺪ ﺯﯾﺮ ﻟﺤﻈﻪ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﭘﯿﺸﺸﻮﻧﯽ ﮐﺎﺭﺑُﻦ ﺑﺬﺍﺭﯼ !
منبع : alifun.ir

بیا متفاوت باشیم
همسفر!
در این راه طولانی، که ما بیخبریم و چون باد میگذرد، بگذار خرده اختلافهایمان باهم، باقی بماند.
خواهش میکنم! مخواه که یکی شویم؛ مطلقاً یکی.
مخواه که هرچه تو دوست داری، من همان را، به همان شدت دوست داشته باشم
و هرچه من دوست دارم، به همان گونه، مورد دوست داشتن تو نیز باشد.
مخواه که هر دو یک آواز را بپسندیم، یک ساز را، یک کتاب را، یک طعم را، یک رنگ را و یک شیوهی نگاه کردن را.
مخواه که انتخابمان یکی باشد، سلیقهمان یکی و رویامان یکی.
همسفر بودن و همهدف بودن، ابداً به معنای شبیه بودن و شبیه شدن نیست
و شبیه شدن، دال بر کمال نیست، بل دلیل توقف است.
عزیز من!
دو نفر كه سخت و بیحساب عاشق هماند و عشق، آنها را به وحدتی عاطفی رسانده است،
واجب نیست كه هر دو صدای كبک، درخت نارون، حجاب برفی قله علم كوه، رنگ سرخ و بشقاب سفالی را دوست داشته باشند!
اگر چنین حالتی پیش بیاید باید گفت كه یا عاشق زائد است یا معشوق. یكی كافی است.
عشق، از خودخواهیها و خودپرستیها گذشتن است؛ اما این سخن به معنای تبدیل شدن به دیگری نیست.
من از عشق زمینی حرف میزنم كه ارزش آن در «حضور» است نه در محو و نابود شدن یكی در دیگری.
عزیز من!
اگر زاویه دیدمان نسبت به چیزی یكی نیست، بگذار یكی نباشد،
بگذار فرق داشته باشیم، بگذار در عین وحدت مستقل باشیم.
بخواه كه در عین یكی بودن، یكی نباشیم، بخواه كه همدیگر را كامل كنیم نه ناپدید.
بگذار صبورانه و مهرمندانه در باب هرچیز که مورد اختلاف ماست بحث کنیم؛
اما نخواهیم که بحث، مارا به نقطهی مطلقاً واحدی برساند.
بحث باید مارا به ادراک متقابل برساند نه فنای متقابل.
بیا بحث کنیم، بیا معلوماتمان را تاخت بزنیم، بیا کلنجار برویم؛
اما سرانجام نخواهیم غلبه کنیم و این غلبه منجر به آن شود که تو نیز چون من بیندیشی یا به عکس.
مختصری نزدیک شدن بهتر از غرق شدن است، تفاهم بهتر از تسلیم شدن است.
من و تو حق داریم در برابر هم قد علم کنیم
و حق داریم بسیاری از نظرات و عقاید هم را نپذیریم بیآنکه قصد تحقیر هم را داشته باشیم.
عزیز من!
دونیمه، زمانی به راستی یکی میشوند و از دو «تنها» یک «جمع کامل» میسازند که بتوانند کمبودهای هم را جبران کنند،
نه آنکه عین مطلق هم شوند، چیزی بر هم مضاف نکنند و مسائل خاص و تازهای را پیش نکشند؛
پس بیا تصمیم بگیریم که هرگز عین هم نشویم.
بیا تصمیم بگیریم که حرکاتمان، رفتارمان، حرفزدنمان و سلیقهمان، کاملاً یکی نشود
و فرصت بدهیم که خرده اختلافها و حتی اختلافهای اساسیمان، باقی بماند
و هرگز، اختلاف نظر را وسیلهی تهاجم قرار ندهیم…
عزیز من! بیا متفاوت باشیم!
نادر ابراهیمی

.jpg)
این داستان واقعی است.
سال86ازدانشگاه ارومیه قبول شدم.باهزارامیدرفتم دانشگاه.بعدازمدتی مهدی که اهل ارومیه بودبهم اظهارعلاقه کرد.گفت قصدش ازدواج نه بازی دادن اون خوب فهمیده بودکه من.....

باید فراموشت کنم
چندیست تمرین می کنم
من می توانم ! می شود!
آرام تلقین می کنم
حالم ، نه ، اصلا خوب نیست ....
تا بعد، بهتر می شود ....
فکری برای این دلِ آرام غمگین می کنم
من می پذیرم رفته ای
و بر نمی گردی همین !
خود را برای درک این ، صد بار تحسین می کنم
کم کم ز یادم می روی
این روزگار و رسم اوست !
این جمله را با تلخی اش ، صد بار تضمین میکنم.

زمستان سخت
مردان قبلیه سرخ پوست از رییس جدید می پرسن: «آیا زمستان سختی در پیش است؟»
رییس جوان قبیله که هیچ تجربه ای در این زمینه نداشت، جواب میده «برید هیزم تهیه کنید» بعد میره به سازمان هواشناسی کشور زنگ میزنه: «آقا امسال زمستون سردی در پیشه؟»
پاسخ: «اینطور به نظر میاد»، پس رییس به مردان قبیله دستور میده که بیشتر هیزم جمع کنند و برای اینکه مطمئن بشه یه بار دیگه به سازمان هواشناسی زنگ میزنه: «شما نظر قبلی تون رو تایید می کنید؟»
پاسخ: «صد در صد»، رییس به همه افراد قبیله دستور میده که تمام توانشون رو برای جمع آوری هیزم بیشتر صرف کنند. بعد دوباره به سازمان هواشناسی زنگ میزنه: «آقا شما مطمئنید که امسال زمستان سردی در پیشه؟»
پاسخ: بگذار اینطوری بگم؛ سردترین زمستان در تاریخ معاصر!!!
رییس: «از کجا می دونید؟»
پاسخ: « چون سرخ پوست ها دیوانه وار دارن هیزم جمع می کنن »!!!!
داستانی فوق العاده زیبا از دیوانگی عشق
از دیوانه ای پرسیدند : چه کسی را بیشتر دوست داری ؟
دیوانه خندید و گفت : ”عشقم” را…
گفتند : عشقت کیست؟
گفت:عشقی ندارم!
خندیدند و گفتند : برای عشقت حاضری چه کارهاکنی؟
گفت : مانند عاقلان نمیشوم ، نامردی نمیکنم ، خیانت نمیکنم ، دور نمیزنم ،
وعده سرخرمن نمیدهم ، دروغ نمیگویم و دوستش خواهم داشت ، تنهایش نمیگذارم ،
میپرستمش ، بی وفایی نمیکنم با او مهربان خواهم بود ، برایش
فداکاری خواهم کر د،ناراحت و نگرانش نمیکنم ، غمخوارش میشوم…
گفتند: ولی اگر تنهایت گذاشت ، اگر دوستت نداشت ، اگر نامردی کرد ، اگربی وفابود ،
اگر ترکت کرد چه…؟
اشک بر چشمانش حلقه زد و گفت : اگر اینگونه نبود که من “دیوانه” نمیشدم
منبع:mahtabman.persianblog.ir

ساعت 11:47 دقیقه نیمه شب بود....شبو تنهایی و یه سکوت آروم و یواش داشت موزیک گوش می داد .....
سیگار برداشت و روشن کرد و رفت کنار پنجره کام گرفت و به آسمون نگاه کرد....یه شب سرد و آروم،پنجره ی
نیمه باز،دود سیگار و آهنگی که پر از خاطره بود...سیگارش تموم شد.پنجره رو بست که هوای اتاقش سرد
نشه.رفت رو تختش گوشی موبایل رو برداشت.شروع کرد به نوشتن اس ام اس:
محبوبترین ادم زندگیم
همینکه تونستم جلوی عادت زشت بچگانه ام رو بگیرم
همینکه در مقابل هر کس و ناکسی سر خم نکردم و فریب این دنیا رو نخوردم
همینکه تونستم به محبوبترین ادم زندگیم حرفای دلم رو بزنم بسه ...
خیال یا واقعیت فهمیدنش تنها ارزومه به من امید میده تا به روی زندگی لبخند بزنم
اینکه چشم بسته بهشت را خریدم در مقابل چشمان حریص ترین ادمها عشقم را فریاد زدم برای هفت پشت
اونی که نمی تونه خوشی ام رو ببینه بسه!!!
- آمار مطالب
- کل مطالب : 2592
- تعدادنظرات : 1482
- آمار کاربران
- تعداد کاربران :3218
- آمار بازديد
- بازديد امروز : 303
- بازديد ديروز : 547
- بازديد کل :12,385,952