تبــــــــليغات
بگذار...
دیگر چه تفاوت می کند ،بازهم تنهام ،تمام جمعه هامان یکرنگند ،از سپیده دمانش تا
چشمک آخرین ستاره تمام پنجره هامان را بسته ایم
،کسی هم در حوالی اندیشه هامان
آفتابی نمی شود
،دیگر چه می خواهی ؟مگر نمی خواستی حتی افتاب هم رنگ آرزو
را نبیند.
خوشحالی ؟
بار سفرت را هم که بسته ای ،بهانه می کنی که خواب دیده ای که
باید بروی ،باشد خداوند پشت وپناهت ..........................................................
نمی دانم چرا بار تمام لبخند های دنیا به دوش من است ؟همه می خواهند صدای خنده های
من سکوت را بشکند .
می نویسد صدایم را شنیده است، اما هنوز چیزی زمزمه نکرده ام تنها اجازه می خواهم
ترا همه جا فریاد کنم .
بگذار بی پرده زندگی کنیم ساده ساده نفس بکشیم به آرامی لبخند بزنیم وبی آنکه کسی
بداند از زیر هزار نگاه ملامت بار رد شویم وبه هم برسیم .باز هم می خواهی بترسی؟
من تنها می خواهم پلکهایم در زیر بار نگاهت بلرزد ودستهایم در زیر فشار نبض انگشتانت
که تند تند می زنند یخ کن
آمار سايت
- آمار مطالب
- کل مطالب : 2592
- تعدادنظرات : 1482
- آمار کاربران
- تعداد کاربران :3218
- آمار بازديد
- بازديد امروز : 2,437
- بازديد ديروز : 547
- بازديد کل :12,388,086
مطالب پر بازديد