باز هم دلــــم هوايِ حضور گرمِ تــــو را کرده است ...
دلــم از آن اشکهای بی وفقه می خواهد...
از آن اشکهائی که در آغوش گرم تـــو ريخته شود ...
دلــــم دستهای تـــو را می خواهد ...
همان دستهائی که با نوازشهايش مــرا از فرش به عرش می برد...
دلـــم نوازش ميخواهد ...
نوازشهای تـــو را می خواهد ...
دلـــم هوس شنيدنِ طبش قلبت را کرده ...
همان نبض های طپنده ای که از سر تا به ته اش برای مــن باشد ...
می دانی ...!
شانه هايم با مـن غريبی می کنند و هر لحظه تــو را می خواهند
و برای عطر نفسهايت دلتنگی ميکنند
دلـــم خواب می خواهد ...
از همان خوابهائی که در آغوش گرم تـــو باشد ...
دلـــم يک سير ديدنت را می خواهد ...
دلـــم يک سير بوئيدنت را می خواهد ...
باز دلــم ...
باز دلـــم هوس بوسه های شيرين تـــو را کرده است ...
از همان بوسه هائی که در آغوشم گيری و گونه هايم را نوازش کنی ...
و مـن ...
بر لبانت بوســـه عشــــق نهم ...
دلم هوس شانه های امنت را کرده ...
شانه هائی که سرم را بر روی آنها بگذارم ...
- آمار مطالب
- کل مطالب : 2592
- تعدادنظرات : 1482
- آمار کاربران
- تعداد کاربران :3218
- آمار بازديد
- بازديد امروز : 570
- بازديد ديروز : 547
- بازديد کل :12,386,219