تبــــــــليغات
داستان کوتاه و زیبای دخترک و دسته گل
تاريخ : دوشنبه 04 فروردین 1393 نويسنده : امیر نظرات بازديد: 2163
تاريخ : دوشنبه 04 فروردین 1393 نويسنده : امیر نظرات بازديد: 2163
روزی اتوبوس خلوتی در حال حرکت بود
پیرمردی با دسته گلی زیبا روی یکی از صندلیها نشسته بود
مقابل او دخترکی جوان قرار داشت که بینهایت شیفته زیبایی
و شکوه دسته گل شده بود و لحظهای ازآن چشم بر نمیداشت.
زمان پیاده شدن پیرمرد فرارسید قبل از توقف اتوبوس در ایستگاه،
پیرمرد از جا برخواست، به سوی دخترک رفت و دسته گل را به او داد و گفت:
“متوجه شدم که تو عاشق گلها شدهای. آنها را برای همسرم خریده بودم
و اکنون مطمئنم که او از اینکه آنها را به تو بدهم خوشحال خواهد شد.”
دخترک با خوشحالی دسته گل را پذیرفت و با چشمانش پیرمرد را که
از اتوبوس پایین میرفت بدرقه کرد و با تعجب دید که پیرمرد
به سوی آرامگاه خصوصی آن سوی خیابان رفت و کنار در ورودی نشست...
نظرات
اين نظر توسط فرشته کوچولو در تاريخ 1393/03/19 و 16:19 دقيقه ارسال شده است | |||
![]() |
اين نظر توسط سسلر در تاريخ 1393/01/09 و 17:03 دقيقه ارسال شده است | |||
سلام وبلاگ جالبی دارید ... برای تبادل بنر یا لینک به ما خبر دهید . http://saslar.rozblog.com سایت رسمی صمد ممد منتظر پاسخ شما هستیم. پاسخ : مرسی..تبادل نمیکنیم |
اين نظر توسط soheyl در تاريخ 1393/01/06 و 9:41 دقيقه ارسال شده است | |||
سلام قیمت وبتون رو لطفا قسمت نظرات وبم بفرستین![]() پاسخ : وبلاگ فروشی نیست |
آمار سايت
- آمار مطالب
- کل مطالب : 2592
- تعدادنظرات : 1482
- آمار کاربران
- تعداد کاربران :3218
- آمار بازديد
- بازديد امروز : 1,074
- بازديد ديروز : 547
- بازديد کل :12,386,723
مطالب تصادفي
مطالب پر بازديد